شهید
نجف یوسف پور از ناشناخته ترین سرداران شهید بختیاری است که زندگی وی می
تواند الهام بخش جوانان و آرمان خواهان این خطه باشد.
به گزارش آژانس خبری بختیاری (ایبنا نیوز)، شهید نجف
يوسف پور در سال 1327 در روستاي ناغان در 70 كيلومتري شهركرد مرکز استان
چهارمحال بختياري متولد شد.
مردم ناغان، بختیاری هستند و عموماً به كشاورزي و
دامداري اشتغال دارند. پدر شهید نجف یوسف پور از طایفه بهداروند و مادرش
از طایفه گندلی (قندعلی) بودند.
نجف تا سن 9 سالگي در روستای ناغان (شهر فعلی ناغان) در
كنار پدرش به كشاورزي مشغول بود و به خاطر فقر شديد خانوادگي و كار مشقت
بار، نمي توانست تحصيل كند.
در آغاز ده سالگي به شهر مسجدسليمان رفت. در آنجا در
مغازه برادرش كار مي كرد. با اينكه تمام اوقات روز در مغازه مشغول كار
بود، علاقه زياد او به تحصيل، سبب شد تا در ده سالگي در كلاس اول ابتدايي
در يك مدرسه شبانه ثبت نام كند.
در میانه ی روز، هنگامی كه مشتري های مغازه کمتر می شد،
در آن فرصت هاي كوتاه، درس خود را آماده مي كرد و شب به مدرسه مي رفت. با
اين حال استعداد و نبوغ خاص او، سبب مي شد كه همواره جزو شاگردان ممتاز
مدرسه باشد.
از دست دادن پدر، در آغاز كودكي و چنين وضعيتي در زندگي و تحصيل ، بتدريج او را با مسئوليت و تعهد آشنا مي كرد.
اين وضع تا كلاس پنجم رياضي ادامه داشت. نجف در كلاس
ششم رياضي با موفقيت درس خود را خاتمه داد و ديپلم گرفت و بلافاصله با
شركت در كنكور سراسري، توانست در دانشكده علوم تغذيه و شيمي تهران قبول
شود.
به اين ترتيب در سال 1349 بعنوان دانشجو، وارد تهران شد
و اقامت در تهران، نقطه عطفی در فعایت های سیاسی - انقلابی او به شمار می
رفت. نجف که از مشاهده وابستگی رژیم شاه به آمريكا رنج می برد، در صف
اولين مبارزين دانشکده محل تحصیل خود جاي گرفت.
او در زمینه های سیاسی همواره جزو فعالترين دانشجويان
بود و صراحت لری و شجاعت بختیاری او، زبانزد عام بود. همچنین در راه
اندازي تظاهرات و اعتصابات دانشجویی نقش اصلي را در دانشکده محل تحصیل خود
داشت و از گردانندگان برنامه ها بود.
او در ايجاد گروه كوهنوردي و برنامه هاي آن بسيار تلاش
مي كرد و از مسئولين گروه کوهنوردی در دانشكده خود بود. در سال های مبارزه
عیله رژیم شاه، كوهنوردي دانشجويان در واقع برنامه جمعي آنها براي طرح
مسائل سياسي و جذب ديگران و انتقال تجربيات و آموزش ها بود كه دانشجویان
می توانستند در محیطی ساده و صميمي و به دور از کنترل های پلیسی و امنیتی
به بحث و گفتگو و تبادل افكار بپردازند.
او به دلیل فعاليت های سياسي گسترده در دوران دانشجوئي،
چندین بار توسط ساواك دستگير شد و مورد بازجویی قرار گرفت ولي هر بار چون
نمي توانستند مدرک مهم یا اعترافی از او به دست آورند، به زودي آزاد مي
شد.
در تمام طول مبارزه هرگز دست از راه خويش بر نمي داشت و
مصمم تر از پيش تلاش مي كرد. سادگي و صداقت و قناعت را همواره مد نظر داشت
و هرگز در فكر رفاه خودش نبود. با اينكه در دوران دانشجوئي ماهانه فقط 300
تومان بعنوان هزينه تحصيلي خود مي گرفت ، 150 تومان آن را پس انداز كرده و
براي دو برادر كوچكترش مي فرستاد تا آنها به خاطر مشكلات مالی، مجبور به
ترك تحصيل نشوند.
نجف هر چند سال يك بار، يكدست لباس براي خودش مي خريد و
مخالف سرسخت تجمل و خود خواهي بود. در مقابل ديگران، هيچ وقت ادعاي بزرگي
نمي كرد و حرف حق را از هر كسي مي شنيد، قبول مي كرد.
در سال 1351 مجدداً توسط ساواك دستگير شد واين بار قریب
به 2 سال در زندان به سر برد و در مقابل شكنجه ها و فشارهاي جلادان ساواك،
سر تسلم فرود نياورد و مردانه مقاومت نمود. و بعد از آزادي از زندان نیز
تغییری در اراده او مبني بر ادامه مبارزه عليه رژيم شاه به وجود نیامده
بود.
نجف يوسف پور بعد از گرفتن ليسانس و فارغ التحصيل شدن، برای گذراندن دوره خدمت سربازي، بعنوان افسر وظيفه به پادگان شيراز اعزام شد.
خلوص و تقواي او سبب مي شد كه با سربازان و زير دستان
برادر وار رفتار كند و بارها به خاطر همين مسائل تنبيه شد؛ چنانكه يكبار
فقط بخاطر اينكه با يك سرباز دست داده بود، توسط مافوق خود سه روز را در
بازداشت گذراند.
در سال 1355 بالاخره با مشكلات فراوان توانست برگ پايان
خدمت را بگيرد ولی سوء پيشينه سياسي اش سبب مي شد كه ادارات دولتي او را
استخدام نكنند. مدتي بيكار بود و سپس در يك كارخانه صنایع غذایی كه متناسب
با رشته اش بود مشغول به كار شد.
نجف در ازای مدیریت یک خط تولید در كاخانه سالوين كرج
كه بيسكويت توليد مي كرد، ماهانه مبلغ 12 هزار تومان حقوق دریافت می کرد.
اما او كسي نبود كه به رفاه و زندگي شخصي خود اهميت بدهد و قبل از هر چيز،
منافع و حقوق كارگران كارخانه را در نظر داشت.
او نمي توانست ببيند که حاصل دسترنج كارگران به جای
اینکه نصیب خانواده های ایشان شود، تماماً به جیب كارفرمايان و سرمايه
داران سرازير مي شود. او که رنج و محروميت را با گوشت و پوست خود لمس كرده
بود، درباره افزايش حقوق كارگران و پاداش و ساير امتيازات آنان با كارگران
و نيز با كارفرما و صاحب كارخانه صحبت می کرد.
او در همين رابطه توانست با مديريت صحيح خود و تلاش
صادقانه كارگران، توليد را به سه برابر افزايش دهد. مجموعه این تلاشها سبب
شد كه کارفرما پيشنهادی مبنی بر پذيرش یک مسئوليت مهمتر در كارخانه و نیز
افزایش حقوق ماهیانه تا سقف 15 هزار تومان را به وی بدهد. اما از آنجا كه
حق كارگران را بر منافع خود ترجيح مي داد و پیشنهاد کارفرما را سرکوب
تقاضای کارگران می دانست، با جمع كردن كارگران و ايراد سخنراني اعتراضی،
كارخانه را ترك كرد.
بعد از ترك كارخانه، مدتي بيكار بود. اما چندي نگذشت كه
با ابتكار خود، يك كارگاه فني را در اصفهان تاسيس كرد. در این کارگاه،
فايبرگلاس توليد مي شد و كارشان با موفقيت روبرو گردید. اما از آنجايي كه
در سال 1356 بتدريج مبارزات مردم مسلمان ايران وارد مرحله جديد شده بود،
نجف كارگاه را به دوستانش واگذار كرد و با تمام توان خود و به صورت تمام
وقت وارد مبارزه اجتماعي شد.
انقلاب اسلامي روز به روز شكوفاتر مي شد و او در اصفهان
و تهران فعالانه در تظاهرات ها، راهپيمائي ها، اعتصابات و درگيري ها حضور
داشت. از جمله در درگيري هاي مسلحانه تهران در روزهای 21 و 22 بهمن از
جمله تسخیر پادگان عشرت آباد و سلطنت آباد شركت فعال داشت.
ادامه دارد
